وقتی در جستجوی خودت باشی ، خداوند را در کنارت احساس می کنی |
- نویسنده:ziba
- تاریخ:برچسب:جامعهشناسی, جامعه شناسی جنایی,اصطلاح جامعهشناسی جنایی,,
- عنوان موضوع: <-CategoryName->
اصطلاح جامعهشناسی جنایی برای اولین بار به زبان ایتالیایی (Sociologia Criminala) توسط انری کوفری (۱۹۲۹- ۱۸۵۶) برای عنوان چاپ دوم کتاب وی به نام «افقهای نوین حقوق کیفری» برگزیده شد و در انگلیس به (Sociology of crime یا Criminal Sociology) ترجمه شد جامعه شناسی جنایی، رشتهای از جامعه شناسی است که «جامعه شناسی را میتوان مطالعه علمی زندگی گروهی انسانها تعریف کرد»همچنانکه یکی از رشتههای اساسی جرم شناسی نیز میباشد بنابراین با تلفیق اصول جامعه شناسی و جرم شناسی، « جامعه شناسی جنایی علمی است که درباره عوامل و شرایط جرمزا و صور گوناگون بزه و جنبهی کمی و کیفی آن و پیدایش فرد یا گروههای جامعه ستیز در میان جوامع انسانی با روش عینی و علمی یا مشاهده و مقایسه با کمک آمار جنایی به بررسی و تحقیق میپردازد تا رابطه بزه و بزهکار را با جامعه دریابد، مشکلات و آسیبهای اجتماعی یعنی جرائم ناشی از سوء تأثیر عوامل اجتماعی را تشخیص دهد و با همکاری گروهی و همه جانبۀ متخصصان رشتههای مختلف علوم اجتماعی، بر طرق پیشگیری از حدوث جرائم در یک جامعه و روشهای درمان و اصلاح و تربیت کسانی که به کجروی و تبهکاری افتادهاند و سازگار ساختن آنان با نظام اجتماعی دست یابد»
جامعه شناسی sociology که از لفظ society به معنای اجتماع مشتق شده است، از علوم و رشته های قدیمی در بین انسانها است که البته تا زمانی که بعداً گفته خواهد شد ،به این عنوان وجود نداشته است. اما مفاهیم ، نگرش ها و روش های آن در لابلای اندیشه های پیشینیان به خوبی نمود یافته است. پیامبران و نوابغ به عنوان افراد برجسته ی تاریخ بشر، مفاهیم مهمی از نظرات جامعه شناسانه را در عبارات خود بیان می کردند؛ پیامبر اکرم (ص) می فرمایند: الناس علی دین ملوکهم؛ این کلام به متابعت مردم از پیشوایان فکری و مالی خود اشاره دارد. کتابهای آسمانی نیز به عنوان مهمترین و ارزشمندترین ذخایر فرهنگی بشر، جملاتی موجز و دقیق در شرح حال جوامع انسانی به طور خاص و جامعه جهانی بشر به طور عام دارند؛ قرآن کریم می فرمایند: (ان الله لا یغیر مابقوم حتی یغیروا ما بانفسهم)؛ این مطلب یکی از مهم ترین مطالب جامعه شناسی نوین امروز است که تا مردمی و اجتماعی خود دست اندر کار تغییر اجتماع خود نشوند، هیچ قوم یا اندیشه و یا حتی امدادهای الهی مفید به حال آنها نخواهد بود؛ یا در جایی که انسانها را به سیر و سفر در زمین و مشاهده احوال گذشتگان دعوت می کند( قل سیرو فی الارض فانظروا کیف کان عاقبة المکذبین) و بررسی میدانی در احوالات جوامع و نگرش به دوران اوج و فرود و پیروزی و شکست ها را بیان می دارد؛ بدین معنا در کتب مقدس بیشتر از جامعه شناسی تاریخی Historical sociology )) سخن به میان آمده است. حضرت امیر المؤمنین علی (ع) نگاه موجز و دقیق خود را در نهج البلاغه به جوامع انسانی اینگونه در فرمان خود به مالک اشتر نشان می دهد که طبقات اجتماع و نحوه رفتار حاکم ، هر کدام را برای او به تفصیل توضیح می دهند. با لحاظ مطالب فوق آنچه در بین مسلمین عنوان علم الاجتماع را دارد، رشته ای شناسا بوده است و اعتقاد جامعه شناسان مسلمان این است که ابن خلدون ، جامعه شناس بزرگ مسلمان پدر جامعه شناسی است؛ او در مقدمه معروف خود که تا کنون بارها شرح و نقد و تفصیل شده است، مفاهیم اساسی جامعه شناسی را مطرح می کند مثل تأثیر شرایط جغرافیایی بر اجتماعات و طبقات جامعه ،مردم و حاکمان ، جامعه شناسی تاریخی و… ؛ سایر اندیشمندان در مسلمین هم وجود دارند که در گذشته و حال به جامعه شناس بودن شهرت یافته اند مثل سعدی، مولوی، ناصر خسرو، دکتر علی شریعتی، سید جمال الدین اسد آبادی و سید جلال آل احمد. اما در مفهوم غربی اولین بار در ۱۸۳۸ میلادی، اگوست کنت فرانسوی این واژه را ابداع کرد؛ هربرت اسپنسردر ۱۸۷۶ نظریه تکامل اجتماعی را بر پایه نظریه تکامل داروین مطرح نمود و دورکیم در ۱۸۹۵ میلادی قواعد روش جامعه شناختی را منتشر نمود. ماکس وبر اعتقاد داشت که روش های علوم طبیعی در علوم اجتماعی جایی ندارند و جامعه شناسان باید فارغ از ارزشهای مورد قبولشان در تحقیقات وارد شوند.
تعریف:
بررسی علمی زندگی گروهی از انسانها؛ پس جامعه شناسی جهت ارزش گذاری به جوامع یا سازمان دادن به آنها نیست. جامعه شناسان علت رفتار را بررسی می کنند(رئالیست)و تحول خواه (ایده آلیست) نیستند.
هدف:
پیش بینی رفتار اجتماعی و نظارت بر آن؛ چنانکه حکومتها پیوسته برای حل مشکلات آتی خود از این علم بهره می گیرند.
روش علمی جامعه شناسی:
۱٫ شواهد تحقیق پذیر: تحقیق علمی به مشاهداتی نیاز دارد که بتوان صحت و سقم آنها را سنجید.
۲٫ بی طرفی اخلاقی: ارزش های شخصی را نباید در کار دخالت داد.
۳٫ عینیت: جامعه شناس باید تمام مشاهداتش را بدون موضع گیری ثبت کند.
۴٫ مهارت حرفه ای: مشاهدات علمی باید به وسیله مشاهده گران تعلیم دیده انجام گیرد.
۵٫ شرایط کنترل شده: یک تجربه علمی با کنترل تمام متغیر ها بجز یک متغیر ممکن است.
۶٫ روش بررسی دقیق: جامعه شناسی باید توصیف صحیحی از داده های تحت بررسی ارائه کند.
روش های پژوهش جامعه شناسی: آزمایش ، مشاهده، نمونه گیری، بررسی موردی.
عوامل زمانی تحقیق : بررسی معطوف به ماسبق- یررسی معطوف به آینده.
مشکلات تحقیق جامعه شناختی: ۱٫ شرایط در حال تغییر اجتماعی
۲٫ پیش بینی ناپذیری رفتار انسانها
۳٫ محدودیت های اخلاقی
۴٫ محدودیت در انجام آزمایش
برخی گرایش های تخصصی جامعه شناسی:
الف- بومشناسی انسانی
ب- جامعه شناسی صنعتی
ج- جامعه شناسی سیاسی
د- جامعه شناسی جنایی( بزهکاری)
ه- جامعه شناسی دین
و- جامعه شناسی روستایی
ز- جامعه شناسی فرهنگی
مفهوم فرهنگ: مجموع ویژگی های رفتاری و عقیدتی- اکتسابی اعضای یک جامعه خاص.
مفهوم جامعه : گروهی از افراد که در سالیان متمادی با هم زندگی کرده و سرزمینی را اشغال نموده و توانسته باشند خود را به عنوان یک واحد اجتماعی متمایز سازمان داده باشند.
شیوه های ارتباط انسانها:
۱٫ زبان گفتاری
۲٫ زبان نوشتاری
۳٫ زبان جسمانی
انواع هنجارهای فرهنگی که مورد انتظارگروه اعضای خود است:
۱٫ارزشها: احساسات ریشه دار
۲٫آداب و رسوم: شیوه های عملکرد
۳٫ عرف:رسومی که دلالت بر امور خوب و بد دارند.
- پنج نهاد ضروری هر جامعه:
۱٫ نهاد خانواده
۲٫ نهاد آموزش
۳٫ نهاد دین
۴٫ نهاد سیاست
۵٫ نهاد اقتصاد
عوامل اجتماعی شدن:
۱٫ خانواده
۲٫ مدرسه
۳٫رسانه ها
۴٫گروه همسالان
مفاهیم گماینشافت(نشانگر اشتراک اجتماعی، صمیمیت و همکاری) و گزلشافت ( نشانگر جامعه ، نفع شخصی و رقابت) ؛ با افزایش شهر گرایی گزلشافت بیشتر می شود: نظریه فردیناند تونیس
ویژگی نهادها: نماد های فرهنگی ، قواعد رفتار، ایدئولوژی
تعریف نهاد: نظام سازمان یافته و پایداری از الگوهای اجتماعی
مفهوم نظارت اجتماعی: مکانیسمهایی که جامعه برای وادار کردن اعضا به زندگی مسالمت آمیز به کار می برد.
مکانیسمهای نظارت رسمی: قواعد و مقرراتی که جرائم و مجازات ها را معین می کند.
مفهوم انحراف: هر نوع رفتاری که با توقعات جامعه مطابقت نداشته باشد، انحراف است.(دوری از هنجار)
نظر لومبروزو: انحراف بر اساس وضع جسمانی
نظر فروید: من ، خویشتن ، فرا خویشتن
نظر شلدن: سه وضع جسمانی: گرد و چاق، عضلانی ، استخوانی
نظر ساترلند: ارتباط گروه ها بر اساس بسامد،اولویت،دوام،شدت
جامعه علوم انسانى تا اندازهاى با امیل دورکیم آشنا است و قلم راندن در این وادى به نظر تکرار مکرر و توضیح واضح باشد.جرم به مثابه پدیدهاى است که با ظهور بشر در این کره خاکى همواره با او بوده و همگام با پیچیدگىهاى انسانى به واسطه رشد علوم و فنآورىها به همین ترتیب مسیر پیچیدگى را پیش گرفته است.این نوشتار با تاملى جامعه شناختى به دنبال تحلیل و سنجش این پدیده در فراگرد اجتماعى از نظرگاه دورکیم به منزله پدر جامفهشناسى است.نگارنده محترم که نوشته حاضر بخشى از پژوهشهاى وى در مقطع دکترى است در این مجال به دنبال آن است تا ضمن تبیین مقهوم دولت و سرشت آن مقصود و جایگاه پدیده جنایى را در فرایند اجتماعى به تصویر بکشد و واکنش اجتماعى در قبال آن را که به شکل کیفر تبلور مى باید و در اندیشه دورکیم به مثابه عنصر لاینفک جرم تلقى مىگردد به دنبال پدیده جنایى به قلم مىآورد.افزون بر این،وى به نقش و کار ویژه دولت در ارتباط با این پدیده پرداخته و با تمرکز بر مقوله تربیت و آموزش بازیگران اجتماعى که در وادى علوم جنایى به منزله تابعان کیفرى نمودار مىگردند،در میان اندیشههاى فلسفى در این خصوص کتکاش مىکند و فراخور موضوع به ابعاد اشتراکى و افتراقى اندیشهاى دورکیم با پارهاى از اندیشمندان نامور در این گستره مىپردازد.بدین ترتیب،نوشتار حاضر در سه بخش به مفهومشناسى دولت،سرشت و نقش آن(۱)،دولت و جرم(۲) و دولت و مجازات(۳)در اندیشههاى امیل دورکیم تمرکز دارد.
۱٫دولت
۱-۱٫درآمد
در نوشتار حاضر به این مسأله مىپردازیم که دورکیم چه گونه نقش دولت مدرن را به مثابه اندام۲کنترل اجتماعى به تصویر مىکشد.در نمودار ۱،تلاش ما بر این است که به (۱).دانشجوى دکترى حقوق کیفرى و جرمشناسى دانشگاه شهید بهشتى
(۲). Organ
حقوق اساسی » شماره ۹ (صفحه ۲۸۲)
شیوهاى استاتیک،نقش بنیادین دولت را از نظرگاه دورکیم نشان دهیم که در تجسم وجدان جمعى از آن به دست مىدهد.با این حال،براى درک شرایط اجتماعىاى که برپایه آن، غلبه دولت بر جرم و مجازات را بتوان توجیه نمود،مطالعه و کنکاشى دربارهء مفهوم دولت (۱-۲)،سرشت۱(۱-۳)و نقش۲آن در آموزش لازم مىنماید.آنگاه امید است که روابط میان دولت و جرم و دولت و مجازات بهتر درک گردد.
۱-۲٫مفهوم دولت از نظرگاه دورکیم:«مفهومى غیر علمى»
دورکیم براى شکلدهى دستهبندى قواعد حقوقى-قضایى خود،تقسیم معمول حقوقى به حقوق عمومى و خصوصى را رد مىکند،همان حقوقى که در نظر،روابط میان فرد و دولت و دیگرى،روابط میان خود افراد را به نظم در مىآورد.وى مىنویسد که جملگى حقوق،خاصاند.۳به این معنى که«همواره در ارتباط با افرادى است که در قید حیات اند».وانگهى،حقوق،عام۴اند،به این معنى که«کارکردى اجتماعى داشته و همه اشخاص -با هر عنوانى-بازیگران و کنشگران جامعه هستند.».
۱٫وى براى زیر سؤال بردن مشروعیت این تمایزگذارى با نگاهى پرسشگرانه مىپرسد:
«…مگر دولت چیست؛از کجا آغاز مىگردد و کجا پایان مىپذیرد.همگان واقفاند که تا چه اندازه این مساله بحثبرانگیز است؛ایجاد دستهبندىاى بنیادین بر بنیاد مفهومى بسیار نامعلوم و نه چندان تحلیل شده،دور از موازین علمى است».۲
افزون بر این،وى در کتاب«قواعد»باز این مفهوم را براساس اثربخشى و کارایى علمى به چالش مىکشد:
«با دانش امروزى نمىتوانیم سرشت واقعى دولت،حاکمیت،آزادى سیاسى،دمکراسى، سوسیالیسم،کمونیسم و نظایر آن را باز شناسیم.بدینسان،شیوهء ما باید پرهیز از کلیه کاربستهاى این مفاهیم باشد مگر زمانى که از نظر علمى اثبات شوند.این واژگان…حتى اگر مقولههایى مرسوم و دقیقا معین همگون نباشند باز هم به وفور و با اطمینان بیشترى به کار گرفته مىشوند،حال اینکه نه تنها هیچ نقشى در بیدارى ما ندارند بلکه ایدههاى گیجکننده با آمیزهاى از عقاید،پیشداورى و عواطف مبهماند».۳
در نمودار(۱)،ما رابطه اولیه وجدان جمعى(و ج)و جرایم(ج)و مجازاتهاى(م)را بررسى کردیم.در اینجا حلقه ارتباط ما بین نقش اصلى دولت(د)و روابط فعال آن با جرم،وجدان جمعى و مجازات را مورد مداقه قرار مىدهیم.در این میان،قدرت دولت در تقویت هنجارها و آئینهاى حقوقى،نقشى حمایتى براى گسترش دامنه قواعد اجتماعى (ق)و ضمانت اجراها۵(ض)ایفا مىنماید.
دغدغه اصلى دورکیم در رد این مفاهیم غیر علمى از انزوا و جدایى بشر برمىخیزد که،به شرحى که گذشت،در تمام جوامع مدرن موسوم به رشد روزافزون تقسیم کار
(۱). Nature
(2). Role
(3). Private
(4). Public
(5). Sanction
حقوق اساسی » شماره ۹ (صفحه ۲۸۳)
(به تصویر صفحه مراجعه شود) نمودار(۱):جامعه
نمایان مىشود.از آنجا که دولت در آرایش اجتماعى خود،نه تنها از ضرورت اقتصادى بلکه از الزام اخلاقى نیز متأثر مىشود،چاره و درمان آن نیز به همین نحو از رهگذر الزامى است که فاصله اجتماعى میان بشر و دولت را کاهش دهد.مساله این است که چه گونه مى توان این چاره و درمان را شناخت؟
دورکیم در«پیشگفتار»چاپ دوم کتاب تقسیم کار به شدت بر نیاز به احیاى مفهوم قرون وسطایى و مشارکت گروهى یا گروه حرفهاى تأکید مىکند.وى براى فعال و پربارتر بودن محیط اجتماعى که مشارکت گروهى ممکن را تسهیل نماید،سخن مىراند که این مشارکت مىتواند شرایط اجتماعى بینابینى میان فرد و دولت فراهم مىسازد؛شرایط بینابینى که براى سلامتى اجتماعى جوامع نوین ضرورىاند.ولى به خیال وى،مشارکت مزبور هیأتى از افراد با بهترین کیفیت است که مقررات لازمه و سودمند براى همبستگى اجتماعى را ترویج مىکنند.زیرا«نه جامعه سیاسى در کلیت آن و نه دولت مىتوانند این کارکرد را به دست بگیرند…»۴
او در کتاب خودکشى،درصدد قاعدهمندى گروههاى حرفهاى،دولت اروپایى سدهء نوزدهم را به باد انتقاد مىگیرد.وى مىنویسد:«دولت تفاوت فاحشى را فرد دارد،دولت، دستگاه پر زحمتى است که تنها براى فعالیتهاى کلى و مشخص ایجاد مىگردد.۵دورکیم میان اشکال نابهنجار۱ناشى از پیشبرد معمولى و گریزناپذیر تقسیم کار(۴-۱-۲-۳)و ضرورت همبستگى اجتماعى۲،احیاى مشارکتهاى گروهى قدیمى(در کتاب تقسیم کار)و افزون بر این،تمرکززدایى(در کتاب خودکشى)را پیشنهاد مىکند.آنچه که در هر دوى این راهکارها مشترک است،تأکید وى بر گروه حرفهاى مىباشد.ازاینرو،تنها تمرکززدایىاى که بس شمارى و افزایش مراکز حیات گروهى را بدون کاهش اتحاد ملى ممکن مىسازد، تمرکززدایى حرفهاست۳است.۶
در این راه چاره به صورت تلویحى،مفاهیم کلیدى خاصى در مورد سرشت جامعه و (۱). Abnormal Forms
(2). Social solidarity
(3). Occupational decentralization
حقوق اساسی » شماره ۹ (صفحه ۲۸۴)
نقش دولت وجود دارد که در این میان به نظریههاى وى راجع به جرم و مجازات ارتباط مىیابد.آنچه که در این میان قابل توجه مىنماید،اعتقاد راسخ وى به این گزینه است که مسائل اجتماعى،مسایل سیاسى را پیشانگارى مىکنند،یعنى در اصل،تصور وى از جامعه به منزله یک سازواره،و تصور وى از یک توازن اخلاقى و اجتماعى.این مفاهیم در چارچوب هر قاعده یا دستهبندى سادهاى باشند،کاهش ناپذیراند،بلکه به همان نحو که در آثار دورکیم دیده مىشوند،در کل این نوشتار یافت مىشوند.براى نمونه،ما پیشتر تلاش کردیم تا مدل جرم،مجازات و وجدان جمعى را به منزله سازوکارى اجتماعى متعادل در طول تاریخ به تصویر بکشیم.طرز تلقى دورکیم از دولت،تدارک همسانى را در بازتاب تاریخى نشان مىدهد.
یکى از دلایلى که وى براى ضرورت«تمرکززدایى حرفهاى»بر آن تاکید ویژه دارد، براى نمونه،با نگرش تعادل که به لحاظ تاریخى تصور مىگردد،پیوند مىیابد.برپایه اندیشه وى،انقلاب فرانسه با نشانگذارى افول یا کهنگىپذیرى۱گروهبندىهاى اقلیمى قدیمى که پارهاى از مقتضیات همبستگى خاص جوامع اروپایى پیش از سدهء هجدهم را برآورد مىکرد،به نتیجه رسید.پیش از این،خانواده،قبیله،نظام فئودالى،۲روستا و شهر به مانند واحدهاى سیاسى،با این مقتضیات و نیازها مواجه بودهاند.اما پس از انقلاب فرانسه، تنها ساختار جمعى که از دست تندبادها جان سالم به دربرد،دولت بود و این امر به واسطه سرشت مقولههایى بود که دولت بر بنیاد آنها،به جذب تمام اشکال فعالیتها که خصلتى اجتماعى داشتند،اقدام نمود،و«از این به بعد با هیچ چیزى جز جریان بىثبات و ناپایدار بشرى مواجهه نگردید».۷
افزون بر این،وى در«اخلاق حرفهاى»۳متذکر مىشود که دولت«به مثابه تنها نیروى جمعى موجود…،آثارى را به همراه دارد که هیچ نیروى جمعىاى نمىتواند از رهگذر نیروى متقابل از این نوع که متکى بر افراد هستند،آنها را از میان بردارد.بر این بنیاد، دولت،نابرابرى ستیز۴و سزاده مىگردد.۸بدینسان،مفهوم دولت فى نفسه غیر علمى است.این مفهوم از رهگذر نیروهاى اجتماعى که باید در گستره کارکردى و انداموارشان درک شوند،از پیش ترسیم مىشود.
۱-۲-۱-.دولت به منزله اندام کار ویژهها
لوکس که به برگردان انگلیسى اخلاق حرفهاى دورکیم در پارهاى موارد به دیده تردید مى نگرد،معتقد است جامعه سیاسى از نظر دورکیم،جامعهاى است که از رهگذر وحدت شمار کموبیش چشمگیر گروههاى اجتماعى ثانویه،همراه با اقتدارى بىهمتا۵شکل مىگیرد،اقتدارى که تنها برپایه صلاحیت قدرت مافوق دیگر به معناى واقعى پدید مىآید.۱۰
(۱). Obsoleseenee
(2). Feudal system
(3). Professional ethics
(4). Leveler
(5). Single authority
حقوق اساسی » شماره ۹ (صفحه ۲۸۵)
از دیگر سو،دولت،نه در چارچوب اقتدار یا قدرت و نه اهداف بلکه برعکس در قالب کار ویژه۱تعریف مىشود.دولت مجموعهاى از گروههاى خاص است که در اندیشه و عمل به جاى و به نیابت از جامعه،ذى صلاح مىشود.۱۱افزون بر این،در نهایت دولت است که معمولا تعقیب و پیگیرى مىکند و در نتیجه باید تعقیب کند۱۲،از رهگذر مقتضیات خاص جوامع امروزى مشخص مىشود؛مقتضیاتى که دورکیم تا اندازه وافرى دیکته شدهء ارزشهایى مىپندارد که معمولا خاص این جوامعاند.۱۳
دورکیم در کتاب تقسیم کار،به استعارهاى زیستى توسل مىجوید تا نشان دهد که حقوق ادارى به همان نحو تبلور مىیابد که سیستم مغزى-نزاعى در سازمان اجتماعى به کار مىگیرد.۱۴این سیستم-یعنى کل قواعد حقوق اجرایى-در آغاز،کارویژههاى اندام مرکزى و روابطشان و سپس،کارویژههاى اندامهایى که به گونه مستقیم وابسته به اندام مرکزىاند،روابطشان با یکدیگر،روابطشان با اندام مرکزى و کارویژههاى پراکنده جامعه را تعیین مىکند.۱۵ازاینرو،دورکیم به لحاظ کارکردى،کارویژهاى که مجموعه قواعد حقوق ادارى را مشخص مىکند با کارویژهاى که معمولا به منزله دولت تلقى مىگردد،همسان مىپندارد.(این سیستم،در گفتمان رایج،با نام دولت از آن یاد یاد مىشود).۱۶(با این حال،در حاشیه مىتوان گفت که یک شخص ممکن است مفهومى در ادبیات مارکسیست،مفهوم«نخبه»۲(بوتمور۳،سى.دبیلو.میلس۴و میلیباند۵)یا«خرده هژمونیک»۶را ذکر کند که در چارچوب پرسنل عملى و اجرایى به جاى چارچوب صرف کارویژهها تعریف گردد.)
همانطور که ویژگىهاى کارکردى و اجتماعى دولت توصیف گردید،ابزارهاى اندام هاى پارلمانى-احزاب سیاسى،انتخابات و از این قبیل-از نظر دورکیم،پدیدههایى دو چندان صورى و ظاهرى مىشوند که به همان اندازه ممکن است به آسانى زمینگیر شده و کارایىشان را از دست بدهند،مىتواند اصلاح و بهبودى اجتماعى را نیز به همراه آورند. آنچه که یک ملت را کمابیش دمکراتیک مىسازد،میزان و درصدى از شیوه واکنش، سنجش و انقاد است که نقش صعودى در حیات عمومى بازى مىکند.بنابراین،رخوت سیاسى۷،چنانکه آرون مىگوید،«از علت همسانى با رخوت اجتماعى یعنى نبود محیط- هاى ثانویه در میان فرد و دولت سرچشمه مىگیرد».(۱۷)نظم اجتماعى مستلزم آن است که این محیطهاى ثانویه نظمآرایى شوند.یعنى،محیطهایى که از پیش،مقارنه یا هماهنگى معمول در سازمان اجتماعى ندارند،باید به این امر وا داشته شوند.فعالیت حرفهاى به واسطه عدالت و آزادى مىتواند با مداخله بشر در تسهیل رشد خود به خودى و طبیعى الزامى گردد.از آنجا که معضل اشکال ناهنجار تقسیم کار،از نظر معنایى،ایجاد جوامع (۱). Function
(2). Elite
(3).توماس بورتن بوتمور(۱۹۹۲-۱۹۹۲)،جامعهشناس مارکسیست بریتانیایى.(م)
(۴).چارلز رایت میلز(۱۹۶۲-۱۹۱۶)،جامعهشناس آمریکایى.(م).
(۵).دیوید رایت میلیباند(۱۹۶۵)،سیاستمدار بریتانیایى.(م)
(۶). Hegemonic Fraction
(7). Political malaise
حقوق اساسی » شماره ۹ (صفحه ۲۸۶)
توسعه یافته است،این اشکال فى نفسه باید فراسرشت۱مداخله انسانى موردنظر را دریابد.
در جوامع فرودست،اعتقادات و عملکردها به تنهایى براى نظم اجتماعى کافىاند.بدین سان،حیات درونى هر مقولهاى،به کل با این نظم اجتماعى پیوند مىیابد.در ثانى،تمام اعتقادات راسخ در این جوامع در نظم مزبور خلاصه مىگردد؛سوم اینکه،این اعتقادات و عملکردها،به مثابه بنیادى براى نظم اخلاقى و مذهبى پایدار مىماند.در نتیجه،مشکلات ناشى از تقسیم کار امروزى مطرح نمىگردد.و اگر،به واسطهء معیارهاى امروزى، نابرابرىهایى در جوامع فرودست وجود دارد،دورکیم این نابرابرىها را به منزله اعضاى آن جوامع نه تنها قابل تحمل بلکه طبیعى مىداند.۱۸بههرحال،اندام حکومتى دولت امروزى نباید بدون خصلتهاى ملازم و شرایط تکوین آن پنداشته شود.دولت با تقسیم کار،نه به منزلهء بازتابى از آن،بلکه به واسطه ضرورت مکانیکى،رشد مىکند.۱۹
«به نحوى که اندامها،با انسجام،یکپارچه و همبسته مىشوند زمانى که کارویژهها بیش از اندازه تقسیم شده و جزیىتر مىگردند،آنچه که بر یکى اثر مىگذارد،بر دیگرى نیز اثربخش است و رویدادهاى اجتماعى-گیرایى کلىترى به خود مىگیرند.در عین حال،با امحاى این نوع دستهبندى،این کارویژهها آسانتر در تمام گستره این بافت و ساختار مشترک یا نظام همگون پراکنده مىشوند.به این دو دلیل،غالب این کارویژهها در اندام دستور دهنده و راهبر۲جامعه ماندگار مىشوند،اندامى که فعالیت کارکردى غالبا قابل اعمالش با افزایش حجم همراه است،اما فضاى عملکردش بیش از این گسترش نمىیابد.»۲۰
افزون بر این،«درون این جهان یعنى حیات ملموس و مشخص دولت،بافتى روده مانند وجود دارد،مجموعهاى متشکل از اندامها که بدون استقلال کامل از این جهان،با این حال بدون مداخله آن،حتى بدون حد اقل اطلاع معمول آن از اینها عمل مىکنند.این اندامها جداى از گستره عملکرد جهان نامبردهاند،زیرا به دور از آن سر مىکنند…آنچه که به جوامع سازمان یافته…به مانند تمام سازوارها۳،یگانگى و یکپارچگى مىبخشد،همانا اتفاق نظر خود به خودى اجزاى آنهاست.چنین مسألهاى،همان همبستگى درونى است که نه تنها براى عملکرد نظامند مراکز برتر لازم مىباشد بلکه شرط ضرورى آنها نیز به شمار مىآید؛زیرا این اندامها جز ترجمانى از این جهان اما به زبان دیگر و،به اصطلاح، نشانه تحقق تام آن نیستند.بنابراین،مغز،یگانگى سازواره را به همراه ندارد اما نمایانگر آن و مبین تحقق تام و تمام آن است.»۲۱
رابطهء حکومت امروزى با جامعه،درست بسان رابطه اندام و نهاد با کارویژه و کل با اجزاى خود است.اما این مقوله در شرایط و اوضاع کارکردى به چه معناست؟دورکیم در مورد پارهاى از حوزههاى اقتصاد سیاسى مىگوید،دولت-حتى مخالف با فحواى کلى اقتصادهاى پساکنزى۴-زمانى که کارویژههاى اقتصادى را سازماندهى مىکند،به نحو نامناسبى عمل مىکند.براى نمونه،حکومت نمىتواند شرایط و اوضاع بازارهاى متفاوت (۱). Supra-nature
(2). Directive
(3). Organisms
(4). Post-Keynesian
حقوق اساسی » شماره ۹ (صفحه ۲۸۷)
اقتصادى را نظمآرایى کند،قیمت کالاها و خدمات را ثابت نگه دارد یا تولید را در فراز و نشیب نیازهاى مصرفکنندگان نگه دارد.۲۲از سوى دیگر،دولت داراى نقش کاملا مشخص در آموزش و نظارت بر اجتماعى شدن شهروندان خود مىباشد.براى درک این که چه گونه وى به این تفاوتگذارى نایل آمده ما به این مسأله مىپردازیم که چه گونه وى رابط میان دولت و فرد را به تصویر مىکشد.
۱-۲-۲٫دولت و الزام فردى
در کتاب تقسیم کار سه شکل ناهنجارى تقسیم کار مرسوم به شرایط آنومى،نابرابرى۱و سرخوردگى۲وجود دارند که جملگى از کارویژههاى ناهماهنگ نشأت مىگیرند.کارگران متخصص در اوضاع بهنجار،بهطور معمول،ملزم به کار و تعامل پایدار با یکدیگراند.با این حال،به واسطه این تعامل،کارگر مزبور منزوى مىشود.اما دورکیم به اصرار مىگوید که کارگران از رهگذر تقسیم کار نه خوار و پست مىشوند و نه بىبهره از صفات انسانى. در واقع امر،وى هرگز وجود یک متخصص یا آموزش عمومى را براى رفع این حس جدید کارکر لازم نمىداند.بلکه برعکس،کافى است که کارگر کار خود را بداند،کافى است که او در مواردى به نتیجهاى برسد که کما بیش بهطور مشخص تصور مىکند…، کافى است تا اندازهاى افق اجتماعى را در این مورد دریابد که فعالیتهاى وى داراى هدفى فراتر از خود آن اعمالاند،.۲۳
در واقع،اگر اقتصادانان،تقسیم کار را تنها به شرایط تولیدى محدود نکردهاند،واقف بر این امر بودهاند که تماس کافى فرد باهمنوعان خود،برپایه شرایط و اوضاع بهنجار، شرط کافى تقسیم کار و منبعى براى همبستگى است.ازاینرو،یک وضعیت بهنجار وجود دارد که بتواند با وضعیت آنومى که از بافت نابهنجار تقسیم کار ناشى مىشود،مقابله نماید. ایجاد محیطى بهنجار و درخور مستلزم وجود مقررات و نظاماتى است که با کارویژهاى تخصصى کارگران همگون باشد.اما از این حیث،اندام حکومتى نمىتواند کارآیى و اثربخشى مشارکت گروهى را از رهگذر آمادهسازى و پیشبینى این مقررات منعکس نماید. در مورد گزینه دوم،نابرابرى به دو شکل مىتواند نمود یابد:هنگامى که توزیع استعداد طبیعى با توزیع کارکردهاى اجتماعى قابل درک نیست۱،و زمانى که قراردادهاى اقتصادى و بازرگانى برمبناى ارزشى که تعادل اجتماعى به واسطه ضوابطشان به آنها مىبخشد، منعقد نمىشوند۲٫
۱٫در این مورد،الزام به تنهایى کمابیش خشونتآمیز و کمابیش مستقیم،کارگر را به انجام وظیفهاش ناگزیر مىسازد.۲۴دورکیم مىگوید که معمولا بشر خیر و سعادت را با پىبردن به سرشت خویش درمىیابد،نیازهایش مرتبط با امکانات و استطاعتش هستند. بدینسان،در این سازواره،هر اندام به همان اندازه طعام مىطلبد که نیازمند آن است.۲۵این لازمه که رابطه تنگاتنگى با ایده کارایى شرایط اجتماعى براى شکلگیرى و تکوین خودانگیختگى درونى در وضع طبیعى دارد،دورکیم را به راهکار خوشبینانه اى سوق مىدهد.مقررات و نظامات متناسب مىتواند این الزام را براى کارکنان (۱). Inequality
(2). Frustration
حقوق اساسی » شماره ۹ (صفحه ۲۸۸)
برجسته کند و وانگهى،شرایط را براى شایستهسالارى۱فراهم مىکند؛شایستهسالارى اى که در آن،تعادل میان سرشت افراد و کارویژههاى اجتماعى تبلور مىیابد.اما از آنجا که خواستههاى افراد فراتر از قابلیتهاىشان است،وى این خواستهها را نه تنها در زمره استنثنا بلکه در زمرهء خواستههاى بیمارگونه دستهبندى مىکند.
۲٫براى زمینهسازى شایستهسالارى که در آن افراد بتوانند استعدادهاى خاص خود را توسعه دهند،شرایط خارجى تضاد باید همسان گردد.۲۶به این معنى که براى جلوگیرى از بىاعتبارى همبستگى انداموار،تمام نابرابرىهاى خارجى باید ریشهکن شود.۲۷اما این امر چه گونه محقق مىگردد؟
براى اینکه قراردادهاى خدماتى عادلانه تلقى شوند،باید داراى ارزش اجتماعى همسان باشند.۲۸قراردادى که در آن بهاى کالا هیچ ارتباطى با هزینهها و خدمات لازمه براى آن ندارد،قراردادى ناعادلانه است.۲۹به طرز بنیادىتر،دورکیم مىپذیرد که ثروت و فقر بدون وجود قراردادهاى ناعادلانه،تبلور نمىیابد.۳۰به دیگر سخن،ثروت(تمول)و امکانات موروثى،ناعدالتى را پرورش مىدهد و از آن حمایت مىکند.با این وجود،در جوامع کمتر توسعه یافته،با اینکه وجدان جمعى شدید است،قراردادها کمتر و نادرتراند. در این زمینه،عقاید مشترک است که حس بىعدالتى و نابرابرى را از بین مىبرد،همان احساسى که این وضعیت را در جوامع پیشرفتهتر ناعادلانه مىخواند.
تا اینجا که همه چیز به خوبى پیش رفته است.اما یک پرسش همچنان باقى است: ارزش اجتماعى چیست؟و چه گونه مىتوان از آن به منزله یک حد وسط مبادله استفاده کرد؟
«در یک جامعه معین،هر موضوع مبادلهاى،همواره،داراى ارزشى معین است که ما به ارزش اجتماعى۲آن تعبیر مىکنیم.این ارزش بیانگر کمیت کار مفیدى است که آن شىء به همراه دارد.تا اینجا باید دریافت که،نیروى کار لازم و کامل،تمام نیروى آن شىء نیست بلکه آن بخش از توان موجود در آن است که آثار اجتماعى مفید به همراه دارد یعنى،آثارى که پاسخگوى نیازهاى بهنجار باشد.اگرچه این تعداد از نظر ریاضى نمىتواند محاسبه شود ولى هیچ از واقعیت آن نمىکاهد.به سادگى مىتوان دریافت که کمیت مزبور و تغییرهاى آن تابع کدام شرایط اصلى است.مهمترین شرایط نامبرده عبارت اند از میزان تلاشهاى لازم براى تولید آن شىء،نیازهایى که با آن شىء مىتوان آنها را برطرف نمود و سرانجام،میزان رضایتبخشىاى که به همراه مىآورد».۳۱
پیشتر،از اشکال سهگانه ناهنجار تقسیم کار یعنى آنومى،نابرابرى و سرخوردگى،دو مورد نخست را به نحوى که میان فرد و دولت اعمال مىگردد،بررسى کردیم.مورد سوم از نبود هماهنگى کارویژهها سرچشمه مىگیرد،آن زمان که تقسیم کار چندان توزیع نشده و ترکیب بسیار ناقصى را به بار مىآورد.۳۲
این مساله موجب وضعیتى ناسالم شده و در واقع،ممکن است کار خود قدرت حاکم و هدایتگر باشد۳۳براى پایان دادن به این وضعیت،باید اقدامى نظامند براى کاهش اتلاف و افزایش فعالیت عملى کارگران صورت داد.۳۴زمانى که هماهنگى ایجاد شود،کارگران (۱). Meritocracy
(2). Social value
حقوق اساسی » شماره ۹ (صفحه ۲۸۹)
از آن پس حس مىکنند که میان کارویژههایشان،وابستگى متقابل وجود داشته و در نتیجه همبستگى بیشترى به وجود مىآید.
۱-۳٫دولت و وضع طبیعى
دورکیم در تقسیم کار اجتماعى میان الزام۱و مقررات(نظامات)۲تمایز قائل مىشود.وى معتقد است که آزادى،محصول مقررات و عمل اجتماعى است:یعنى از رهگذر استیلاى اجتماعى بشر بر عوامل طبیعى محقق مىگردد و آن را جز در طبیعت نمىتوان یافت.بشر با درک اجتماع خود،نظم اجتماعى طبیعى را شکل مىدهد،نظمى که حاکم بر طبیعت است،نابرابرىهایشان را نمودار مىسازد و به آزادى و عدالت انسانى که جامعه تنها از رهگذر مقررات انسانى لازم مىتواند آنها را حفظ نماید،نظم مىبخشد.۳۵با این وجود، دورکیم در کتاب«قواعد روش جامعهشناسى»،به نشانهء تایید،واژه«الزام»را به مثابه نیرویى طبیعى بکار مىبرد.(۳۶)استفاده از این واژه در اینجا از یک سو،به جهت تمایز مفهوم طبیعت از نظر وى با نظریهپردازان قرارداد اجتماعى۳نظیر هابز و روسو۴(الف)و از سوى دیگر با اقتصاددانان است(ب).
الف)دورکیم مىگوید،از دیدگاه هابز و روسو،گسستى در پیوند و انسجام مابین فرد و جامعه وجود دارد.(۳۷)به دیگر کلام،هر دوى هابز و روسو،بشر را به منزله موجودى به ذات سرکش در حیات گروهى و مشترک مىانگارند.اهداف اجتماعى مخالف با اهداف فردىاند و براى اینکه جامعه مدنى پدیدار گردد،فرد باید ملزم گردد.براى نمونه،هابز که در دوران جنگهاى مدنى انگلیس مىزیست،در کتاب «لویاتان»۵(۱۶۵۱)قلم مىراند که افراد با خود قرارداد مىبندند و همهء حقوق حاکمیت خود را به حاکمى مطلق واگذار مىکنند که از این پس،بانى و منشأ جملگى اخلاقیات است.از نظرگاه هابز،این امر تنها رهگذرى است که بشر مىتواند بدانسان،حیات خویش را هماهنگ سازد و از ناعدالتىهاى تحملناپذیر خاص طبیعت ددمنش رها یابد.ماکیاولى که شاهد انهدام نظم قرون وسطایى در ایتالیاى شمالى بود،در کتاب«شهریار»۶اذعان مىدارد که حاکم یک دولت باید قدرت و اختیار نامحدودى براى خود به ارمغان آورد و(به خاطر حقوق و اتحاد ملى منظم) تمام ملاحظات اخلاقى را از فنون سیاسى خارج کند.با این حال،روسو در کتاب «قرارداد اجتماعى»چنین مىنگارد که حکومت از رهگذر تودهها شکل گرفته و نشأت مىگیرد.هر دوى حکومت و پادشاه،تنها عوامل ارادهء کلى افراداند،افرادى که با این حال حقوق خود را به صورت مطلق به آن واگذار مىکنند.
از دیدگاه دورکیم نظریهپردازان قراداد اجتماعى به دلایلى چند در اشتباهاند. (۱). Constraint
(2). Regulation
(3). Social contract
(4).ژان ژاک روسو(۱۷۷۸-۱۷۱۲)،فیلسوف جنوایى که امروزه بخشى از سویس است.(م)
(۵). Leviathan
(6). prince
حقوق اساسی » شماره ۹ (صفحه ۲۹۰)
نخست اینکه،اخلاق،واژهاى قدرتآگین نیست.از نظر وى،این واژه به مفهوم پیوند فرد با گروه و تغییر همگون با همبستگى آن است.ازاینرو،اخلاق،یکى از شرایط ضرورى وجود جامعه است.۳۸مقصود دورکیم این است که بشر تنها به واسطه حیاتش در جامعه،موجودى اخلاقى است.۳۹در نتیجه،جامعه،پدیدهاى طبیعى۱و اخلاقى۲است.هنگامى که ما از حقوق و اخلاق صحبت مىکنیم،خواه آن را دریابیم یا خیر،از کلیت قید و بندهایى صحبت مىکنیم که ما را به جامعه پیوند داده و متعهد مىکند-موجودى که یگانگى و مجموعه یکچارچهاى از افراد را در برمىگیرد.۴۰پس،وضع طبیعى،آنگونه که فیلسوفان سده هیجدهم به تصویر کشیدند،در واژگان دورکیمى،گرچه ضد اخلاقى۳نیست،خارج از مقولهء اخلاق۴ است.۴۱
در ثانى(و افزون بر این)،این دو فلسفهدان که فرد را به منزله یگانه واقعیت قلمرو انسانى قلمداد مىکنند،کاملا در اشتباهاند.۴۲بلکه درست برعکس،جداى از تشدید امیال طبیعى فردى،وظیفه دولت،سازماندهى و نهادینه کردن الزام فردى است.
در تعبیر هابز و روسو،سرشت اجتماعى درخور اخلاق مغفول مانده و هر دو، آن را نادیده گرفتهاند.از نگاه آنها،دولت دستگاهى ساخته بشر است.دولت از رهگذر ارادهءبشر شکل مىگیرد،ارادهاى که مىتواند آن را دگرگون کرده و تغییر شکل دهد.از نظرگاه دورکیم،بشر نمىتواند با یک ماشین ساختهء خود قرارداد ببندد، ماشینى که غایت واقعىاش،استیلا بر بشر و مجبور کردن وى است.۴۳
ب)از سوى دیگر،اقتصاددانان(که مقصود دورکیم،حامیان اقتصاد آزاد۵است)کاملا از قوانین طبیعى خاص جامعه غافل نبودهاند.بلکه برعکس،این امر منشأ و مبناى آرمانشان است.از نظر آنها،جامعه،پدیدهاى طبیعى است و حیات اجتماعى اساسا ارتجالى و خودانگیز.۴۴به نگاه آنها(و همچنین اسپنسر)،سازمان و ترکیب اجتماعى جامعه مدنى از امیال و غریزههاى اعضاى آن نشأت مىگیرد.و اگر این امیال به تنهایى باقى بمانند،بدون تردید به مانند نیروهاى بازار،بر یک تعادل و موازنه استوار مىگردند.پس،با این فرض که بشر،گرایش طبیعى به مذهب،سیاست، تجارت و امثال اینها دارد،میزان هماهنگى اجتماعى مىتواند با حد اقل الزام حاصل شود.از حیث اقتصادى،از ماندگارى و تداوم اقتصادهاى آزاد سده بیستم و بیست و یکم به ویژه از رهگذر سیاستهاى پولى میلتون فریدمن۶و مکتب شیکاگو۷پشتیبانى مىشود و انتقاد دورکیم(و مارکس)۸بر سیاست اقتصاد آزاد،چندانکه در آستانه (۱). A natural
(2). A moral
(3). Immoral
(4). Amoral
(5). Laissez-faire
(6). Milton Friedman
(7). Chicago School
(8).کارل مارکس(۱۸۸۳-۱۸۱۸)،فیلسوف و اقتصاددان سیاسى آلمانى.(م)
حقوق اساسی » شماره ۹ (صفحه ۲۹۱)
سده هیجدهم بسیار رایج مىگردد،با پیشرفتهاى بعدى در اواخر این سده یا پس از این،مورد حمایت قرار نمىگیرد.
دورکیم در جاى دیگرى از قواعد روش جامعهشناختى به نحو مناسبترى از اقتصاددانان به سبب شیوههاى قیاسى و استنتاجىشان۱انتقاد مىکند.براى نمونه،نظریه ارزش۲،به منزلهء بنیادىترین نظریهء اقتصادى،به وضوح برپایه اصول استنتاجى شکل مىگیرد.۴۵و قانون مشهور عرضه و تقاضا هرگز به صورت استقرایى شکل نگرفته است.۴۶افزون بر این،هنگامى که قانون عرضه و تقاضا،قیمت را تعیین مىکند،این قیمت نورس باید مرتبط با ارزش اجتماعى باشد،۴۷حتى اگر به هیچوجه همسان ضرورتى نباشد که قوانین طبیعى راستین بر آن صحه مىگذارند.۴۸
آنچه که دورکیم فراوان مغتنم مىشمرد،حقوق طبیعى۳است.مقصود وى از حقوق طبیعى یک شیوهء معین استقرایى۴رفتارى در طبیعیت است.در این جاست که اقتصاددانان به بنبست مىرسند:براى اینکه حقوقشان تنها منوط به قواعد حکمت عملىاند که به طرز کمابیش معقولى،به منزله جلوه و تجلى بارز واقعیت نمودار مىشوند-تنها بدین سبب که،به درستى یا اشتباه،تصور مىشود که این اندرزها به واقع از قاعده میانگین افراد در میانگین موارد پیروى مىکنند.۴۹اقتصاددانان به اشتباه،نگرشهاى زیر را به نحوى که مطرح مىشوند،پى مىگیرند-این ایده که بشر،ارزش(که دست نیافتنى است)،«مفاهیم ایدهال اخلاقى»و«ایده سودمندى یا ثروت»۵۰را پدید مىآورد؛درحالىکه آنچه در حقیقت مطرح مىگردد،به ترتیب ارزشهاى شکل گرفته در جریان روابط اقتصادى، «کلیت قواعدى»است که در واقع تعیینکننده رفتارند و اعضاى سازمان اقتصادى مىباشند.۵۱
افزون بر این،«حتى با فرض این احتمال که حیات اجتماعى تنها تجلى ایدههاى خاص است،این ایدهها مستقیما مطرح نمىشوند و به صورت مستقیم تصورپذیر یا قابل شناسایى نیستند،بلکه تنها از طریق واقعیت پدیدهاى قابل تشخیصاند.ما مقدمتا نمىدانیم که آیا ایدهها،بنیاد مقبولیتهاى مخالف حیات اجتماعى را شکل مىدهند یا اینکه چى هستند. تنها پس از ریشهیابى آنهاست که مىتوانیم شناسایى کنیم که از چه رو ظهور و بروز مىکنند.»۵۲
پس همانگونه که مفهوم جامعه به منزله پدیدهاى طبیعى از رهگذر دو مکتب فکرى یعنى نظریهپردازان قرارداد اجتماعى و اقتصاددانان حامى سیاست اقتصاد آزاد روشن مىشود،این تصور به ترتیب،سوء تعبیر نقشى است که الزام اجتماعى باید بر فرد اعمال کند.نظریهپردازان قرارداد اجتماعى،تا آنجا که این الزام را مصنوعى و در نتیجه قهرى مىپندارند،کاملا در اشتباهاند.وانگهى،چون نبود الزام اجتماعى را به نشانه هدایتگر نظم طبیعى مىانگارند،باز در اشتباهاند.با اینکه در اشتباه نخستین،الزام به منزله ابزارى غیر طبیعى است،در اشتباه بعدى،الزام به منزله ابزارى مفید مىباشد که حتى موقعى که به (۱). Deductive
(2). Theory of value
(3). Natural law
(4). Inductive
حقوق اساسی » شماره ۹ (صفحه ۲۹۲)
نحو بسیار نامحسوس هم بکار گرفته شود،دیدگاه اشتباهشان در مورد وضع طبیعى تبلور مىیابد.افزون بر این،هیچ مکتبى(به استثناى روسو)،نظام اجتماعى را به واسطه علل خاص خود به مثابه موجودى مسقل محسوب نمىکند.۵۳
به نگاه دورکیم الزام نه تنها خصلت جملگى واقعیتهاى اجتماعى است بلکه پدیدهاى اخلاقى و طبیعى نیز به شمار مىآید.ازاینرو،الزام از تدابیر عالمانه بر مىخیزد.خواه تدابیرى مقدر باشد که براى سرپوش گذاشتن تلههایى پیشبینى شده است که افراد از رهگذر آنها،خود را به دام مىاندازند،۵۴و خواه تدابیرى که با استفاده از هنر و مهارت افراد به واسطه اراده آزاد کاملشان پیشانگارى مىشوند.۵۵
در مقابل،الزام اجتماعى تنها از این واقعیت سرچشمه مىگیرد که فرد نیروى را پیش روى خود مىبیند که برتر از اوست و نزد آن،سر تعظیم فرو مىآورد.این نیرو،نیرویى به تمام طبیعى است؛این نیرو،از ژرفناى واقعیت برمىخیزد و«محصول ضرورى علل معین» است۵۶بشر با آگاهى از وابستگى و مادونى۱وضعى طبیعى(خواه از رهگذر دین یا علم)؛با وقوف بر سرشت اخلاقى و فکرى این پیوند اجتماعى،با اطلاع از سرشت اخلاقى و فکرى برترى،توانگرى،پیچیدگى و دوام اجتماعى بر فرد و ازاینرو،با انعکاس این وضعیت طبیعى،هم انقیاد و فرمانبریش از جامعه و هم عملى کردن آن را در جامعه درمى یابد.این درک و فهم با احساسى که بشر به فرهنگ و در آن واحد،علقه و احترام به برترى۲اخلاقى و فکرى دارد،همگون و سازگار مىگردد.با این توصیف،این نیرو از نظر دورکیم به مثابه یک«الزام بهنجار»۳تبلور مىیابد؛با اینکه نیرویى که یک شخص بر دیگرى اعمال مىکند،منحصر به این است که وى نیرومندتر یا غنى باشد،به نظر دورکیم،اگر این توانگرى،به خصوص،ارزش اجتماعى وى را نمودار نسازد،ناهنجار بوده و تنها از رهگذر خشونت مىتواند ماندگار باشد.۵۷
با این بیان که حیات اجتماعى،طبیعى است،مىتوان دریافت به این دلیل طبیعى است که حیات اجتماعى به صورت مستقیم از وجود جمعى،که وجودى به شخصه است، سرچشمه مىگیرد؛وانگهى،بدینسان طبیعى است که از یک فرایند خاص تربیتى نشات مىگیرد که افراد در تماس باهم متحمل مىشوند.۵۸از رهگذر این فرآیند هر دوى نیروهاى همزاد و متضاد«الزام»و«خودانگیختگى»۴در مقام عناصرى آگاهبخش و بسط دهنده خوداگاهى ظاهر مىشوند.
این هم از جایگاه الزام در طرح کلى دورکیم.اما این خودانگیختگى چهگونه تبلور مى یابد؟
در جوامع فرودست،هنگامى که حقوق کیفرى در چارچوب مذهب،منبع اولیه الزام است،خودانگیختگى فرد از رهگذر غرابت۵عقاید و اعمالى که افراد بىچون و چرا و بدون تأمل به آنها وفادار مىمانند،محدود مىشود.و تا جایى که این عقاید غلبه دارند، (۱). Inferiority
(2). superiority
(3). Normal constraint
(4). Spontancity
(5). Peculiarity
حقوق اساسی » شماره ۹ (صفحه ۲۹۳)
شخصیت در این فراخنا وجود ندارد.از دیگر سو،در جوامع امروزى،زمانى که تقسیم کار به واسطه برترى خودانگیختگى فردى فراهم مىگردد،همبستگى از رهگذر یک اخلاق علمى و غیر مذهبى که نقاداننه و فکورانه است،سامان مىیابد.
۱-۴٫دولت و تربیت
آیا بشر نیاز به تربیت دارد و آیا این تربیت به وسیله دولت مىتواند فراهم گردد؟
از آنجا که تقسیم کار پدیده
نظرات شما عزیزان: